خسته ام
25 تیر 1394 توسط عطيه ملكي
دلم گرفته و صدای آشنا نمیرسد
صدای هق هق سحر به لاله ها نمیرسد
به باد گفته ام برو نشسته ام بیاید و
بگوید از پس غروب پس چرا نمیرسد
من و نگاه سایه ها حضور یک صدای پا
همین کناره هاست ، پس چرا به ما نمیرسد
کبود شد نگاه من چه خسته ام ز خستگی
ز پشت این نگاه ها نگارها نمیرسد